داراب افسر بختیاری در سال ۱۲۷۹ شمسی در منطقه چغاخور بختیاری متولد شد. پدرش آ اصلان از طایفه احمد خسروی و مادرش بی بی گوهر دختر حسینقلی خان ایلخانی بود. کودکی های داراب افسر درمیان کوههای شگفت انگیز بختیاری، لاله های واژگون، غوغای ایل و کوچ و مردمان ساده و صمیمی گذشت و این ها همه در روح او آنچنان ژرف تاثیر نهاد که جلوه های آن در شعر وی، شگرف و بدیع بوده و سرشار از این تصاویر زیباست. داراب در مکتب، خواندن و نوشتن را آموخت. و در کتابخانه دایی خود سردار اسعد بختیاری، فاتح مشروطه که خود ادیبی اندیشمند بوده به گنجینه بزرگی از تاریخ و ادبیات ایران و جهان دسترسی داشت و توانست که جام وجود خود را از این دریای علم و معرفت لبریز نماید و غنای وجود خویش را در شب های شاهنامه خوانی و خسرو و شیرین خوانی و ابیات شورانگیز فولکلوریک بختیاری در پیوند میان شعر و موسیقی بیابد.
داراب افسر در طول سفرهای زیادی که به اصفهان و تهران داشت توانست با شعرا و اندیشمندان هم عصر خویش همانند ملک شعرا بهار و پژمان بختیاری و بسیاری دیگر از فرزانگان، مجالست و دوستی نماید و با شرایط سیاسی اجتماعی آنروز کشورش آشنا شود. حاصل این همه، دیوان شعر داراب افسر بختیاری است که تنها قسمتی از اشعار او را در بر می گیرد و حتی همین نیز آن چنان سرشار از استحکام، ظرافت و تصاویر زیبای شاعرانه بوده و معانی بلند عارفانه، وطن پرستانه و عاشقانه را در خود جای داده است که مورد تحسین فرهیختگان همزمان و بعد از خود قرار گرفت. وآنچنان با قدرت و صلابت، کلام و زبان بختیاری را به زیبایی به شعر جاری ساخت که اینک فرهیختگان دیار بختیاری او را پدر شعر بختیاری می نامند. همچنانکه ملک شعرای بهار گفته بود: کاری که فردوسی در مورد زبان فارسی انجام داد افسر در زبان بختیاری انجام داده است.
داراب افسر در سال ۱۳۲۰شمسی از چغاخور بختیاری به اصفهان رفته و ساکن گردید ولی از هر فرصتی برای بازگشت به بختیاری و دیدار مردمان مهربانش تا زمانی که بیماری او را ازپای انداخت استفاده می کرد. اشعار این شاعر شوریده بختیاری آمیزه ای از جلوه های زندگی، اندیشه های والا، عرفان، احساسات میهن پرستانه و عشق به سرزمین بختیاری است که نمود آن را در شعرهای رستاخیز، خداییه، همیلا، کلاریه و عمرویه بدرستی می توان دید .
اما جدای از همه اینها افسر که همواره شیفته مولایش حضرت علی ابن ابیطالب(ع) بود شعر مدح حضرتش را همیشه با شور و اشتیاق وصف ناپذیری می خواند و تا واپسین دم حیاتش نام علی (ع) بر زبانش جاری بود. شعر « عمرویه» حماسه نبرد حضرت علی (ع) در جنگ خندق از شاهکارهای مسلم شعر به زبان بختیاری است. داراب افسر بسیار مهربان، خوش سخن و نیک رفتار بود، محضرش شوری داشت و کلامش گرمی خاص، برای سخاوت و بخشش به دیگران حد و مرزی نمی شناخت بارها او را دیدند که در سرمای زمستان کت خود را به فقیری رهگذر بخشید. افسر کتاب رمانی هم به نثر نوشته به نام «گل سعادت» که ماجراهایش در سرزمین بختیاری می گذرد اما هنوز چاپ نگردیده است. کتاب دیگر وی که « تاریخ بختیاری » نام داشته دیگر در دسترس نیست و اوراق آن از بین رفته است.
داراب افسر دوبار ازدواج کرد که حاصل آن پنچ فرزند می باشد .همسر اول وی دختر عمویش بی بی فاطمه کریمی و همسر دیگرش خانم عطیه خضوئی بود. شاعر در سال های آخر عمر به علت بیماری خانه نشین بود و عطیه همسر نازنینش از او پرستاری می کرد. تا اینکه در یکی از روزهای پاییز سال ۱۳۵۰ شمسی در اصفهان چشم از جهان فرو بست و در تخت فولاد اصفهان، تکیه میر به خاک سپرده شد، در حالی که بدرستی سروده بود:
افسر ای فخر بسه سی تو که بعد از مرگت اسم لر تا به ابد زنده ز اشعار تونه
حسین افسر بختیاری ـ ۱۳۹۰
گرکسی پرسید افسر کیست بر گویش جواب بختیاری زاده افسرده جانی بیش نیست
برگرفته از: دیوان داراب افسر بختیاری به کوشش حسین افسر صص ۹ الی ۱۱.
پژوهش و گردآوری: رضا بهرامی دشتکی (نویسنده و پزوهشگر بختیاری) ـ ۱۳۹۱
******
نمونه شعر داراب افسر
خدائیه
«ای که روزی همـه خلق ز انبار تونه آسمون ها و زمین کردۀ کردار تونه»*
«اِی همه رنگ و نگاری که من دنیا هِد همه از پرتو یک جلـوۀ دیدار تونه
افتو و ای همه نوری که اتاوه به زمین مختصر ذره ای از تابش رخسار تونه
ای همه اوکه به دریاچُنو هی موج ازنه چکـه یـی از کَرم اَور گهـر بار تونه**
هرکه رهدازپی مقصودو به مقصودرسید او نرهد و نرسیـده یو ز رفتار تونه
عاقلون هرچه کنن فرگ و اِبالن به خُسون اشتباه کردنه پاک جمله ز افکار تونه
هر حکیمی که دوا داد ومریضس خو ابید او دواها همـه از قیـطی عطـار تونه
هر چه فردوسی و سعدی و نظامی گدنه همه سون از اثر طبـع دُرر بـار تونه
پشه و فیل همـه رزق خُسونه اخورن روزی ای همه از بخشش سرشارتونه
پیر ابون خلق و همه سال تفاوت اکنن غیر ذات تو که امسال تو چی پار تونه
هرچه مو فکراکنم پاک همه برعکس ابوهن کی به یک سون ازنه پاک یو زدربارتونه
هرشر و شوری به دنیا منه مخلوقت اِبو ازنیم یا اکشیم پاک همه سون کار تونه
خان چنگیز که دنیان سر از ته روفتی هر چه بد کرد به مردم همه وادار تونه
شاه تیمور که مشهور به خین ریزی بید کمترین بنـده ای از مردم تـاتار تونه
یه نفر کی اِترست ای همه مردم بکشه او نکشت دست تو بید قدرت قهارتونه
عرش فرش کردی و قیلون نهادی گُرلَو هر چه ور مـون ابوهه پاک همه آزار تونه
وندیه جنگ اروپا و تپستی ته عرش هر چه مردن منه جنگ خین همه بارتونه
نیگوهم که زعربها به عجم هاچه رسید همه دونن که چه بیدچونکه هوشاهکارتونه
آدمه گول ازنی و اکو نیس ور منـه باغ انهی تِرد به ریشس که یو دی، وارتونه*
آبروسه ابری سی دوسه کپ گندم وجو سیچه گندم نخوره پس یوچه سرکارتونه
هو که شیطونه و اِی گول به آدم زیده گوش و نفتس بکنی خوس دز بازار تونه
باغته رُفت به یه شو و گُرُهد از چنگت میل خوت بید که بِره ار نه گرفتار تونه
گودیه روز قیامت ز لُر اخوم مو حساو توچه دادیس؟هوچه داره؟چه بدهکارتونه
کُر یارو نـه اتومبیـل سـواری دادی منکـر بیدنتـه لر خـو طرفـدار تونه
حق تو داری بکنی هرچه به دنیا اخوهی چون همه بید و نبید زنده ز پندار تونه
هر بنایی که بسازن همه ویرون ابوهه جز که پاینده فقط گنبـد دوار تونه
افسراِی فخر بسه سی تو که بعداز مرگت اسم لر تا به ابد زنده ز اشعار تـونه
شعر عمرویه داراب افسر
شعر عمرویه در شرح رشادت های امام علی در جنگ خندق و در نبرد معروف وی با عمرو بن عبدوود از پهلونان نامی عرب، بوده است که به تعیبر پیامبر اکرم(ص) امام علی با شکست دادن عمرو بن عبدود اسلام را زنده و پاینده نمود. عمرو بن عبدود از سرداران نامی کفار عرب که جنگجویی بی نظیر بود در جنگ خندق با اسب خود از روی نهر خندق پرید و رو به سپاه مسلمین رجزخوانی کرد و مبارز طلبید
هیچ کس بجز علی توان رویارویی با این غول جنگی را نداشت پیامبر از بزرگان سپاه خواست که به جنگ عمرو بروند اما هیچ کدام به خود جرات ندادند و اگر عمرو موفق می شد شکست اسلام قطعی می شد تا اینکه پس از سه بار اعلام آمادگی علی (ع) پیامبر به وی اچازه داد تا به صجنه نبرد سرنوشت ساز اسلام برود که این نبرد در شعر داراب افسر زیبا آمده است قسمت پایانی این شعر را با گویش شیرین بختیاری تقدیم شما می کنیم:
گُد محمد به علی دست خدا پشت و پنات تو برو تا مو بوینم چه ابو آخر کار
شادمون شیرخدا رهد طرف عمرو چو برق مثل شیری که بوینه به دم ریس شکار
عمرو اسب خُنه پی کرد و زدل نعره کشید که بِجُهمِست زمین، گشت هوا تیره و تار
گد علی بس :که تو وا ضربت اول بزنی تا نگون برد علی حیله و تزویر به کار
دست عمرو رهد به هوا خواست بجمنه به علی زدل حضرت جبریل امین رهد قرار
سر پتی احمد مرسل و دو دستس به هوا قسمی داد خدانه به حق هشت و چهار
تاته پیر آدم ز زونی رهدَی ری ومین همه پای کند حوا با دل زار
کل اصحاب انی یشتن همه با گردن کج مس بارون بُهار اشگ ارهدن به کنار
روح موسی ز کِل عرش اچرنید به خدا که خدایا تو علی نِه به سلامت وادار
به منه هو و جنجال هو جمنید به علی درک و خُود سِه شرنید زیک مثل خیار
یه علف داغی نهادی به منه فرق سرس ارکه اکشت علی کارتموم بید و تَیار
وقتی تکبیر علی گد و کشید ی شمشیر پاک ملائک پی نظاره کشین صف به قطار
آسمونها و زمین درهم و برهم وا بید انجم و چرخ برین پاک همه رهدن ز مدار
برق شمشیر علی زید منه عرش خدا یونه اگون برق که افتو ز ورس کرد فرار
عمرو فهمید که دیه قافله مرگ رسید نوبت هونه که باید کنه زین مرحله بار
خواست تا جم بخوره شیر خدا جمنید بس رونسه برق صفت وند به لم چی لک دار
عمرو رُهمِست زپا مر اگودی کوه رهمست که ورستاد ززمین خرمنی از گرت و غبار
کل اصحاب وا با یک همه تکبیر گدن که صداسون ز برافتو اِ رسید تا به نسار
مختصر قشقره وابید منه مال عرو ز صداگاله و کل هیچ نه حد بید نه شمار
حضرت ختم رسل دست علینه بگرهد ریسه بوسید و بخندید و نشوندس به کنار
جبریل از طرف حق به سه گم وید به لم گد به احمد که سلامت ارسونه ستار
حق افرمایه که از ضربت شمشیرعلی مذهب و دین تو وابید مسلم به قرار
نومسه با قلم سوزنوشتم کِل عرش پی شَانس به دم عرش بزیدم وُر دار
کوثر و حوض بهشته به تیولس دادم اختیار شَو و روز که اگون لیل و نهار
پاک ملائک همه نِه حلقه به گوشس کردم نصف شال خومه دامبس که کنه زس دستار
به خدائی خودم قدر علینه دونم نیفروشم مو یه میسه به همه ایل و تبار
افسر ار مدح علی نِه بکنه حق داره چون نی یاهه چو علی دِی به جهان شاهسوار
همچنین داراب افسر در شعری دیگر با زبان فارسی در مدح علی زیبا سروده بود که ابیاتی از آن چنین است:
روزی که به عالم نه زمین و نه سما بود نه گنبد گردنده گردون سرپا بود
آنروز علی بود نگوئید چرا بود چون ذات علی آینه ذات خدا بود
چون روشنی مهر تو خورشید جهان است چون مهر تو اندر دل هر ذره نهان است
بیهوده نگویم که چنین یا که چنان است آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است
خورشید جهانتاب ز آفاق چو زد سر اسلام به شمشیر تو گردید مقدر
گفتند در آنروز که شمعی بزند سر زان شمع شود عالم اسلام منور
پس حامی اسلام از آنروز تو بودی والله که آن شمع دل افروز تو بودی
شیران و پلنگان همه را رام تو کردی روبه صفتان را همه در دام تو کردی
این کار دلیرانه به فرجام تو کردی این خدمت مردانه به اسلام تو کردی
سرها همگی بسته زنجیر تو بودند تنها همگی خسته شمشیر تو بودند
ما عشق پرستیم توکلت علی الله از عشق تو مستیم توکلت علی الله
ما دل به تو بستیم توکلت علی الله از قید برستیم توکلت علی الله
این بود که یکباره دل و دین به تو دادیم کندیم دل از مردم و دل بر تو نهادیم
افسر که به سودای تو هر جای دوان است اشگش ز برای تو به هر گوشه روان است
داراب افسر بختیاری
پژوهش و گردآوری: رضا بهرامی دشتکی (نویسنده و پزوهشگر بختیاری) ـ ۱۳۹۱