تو ای خیال عازم سفر !
به دشت خاطره برو
به سوی شهر لالی ام
به خطّ بی خطر برو
مرو ز راه های مرگبار
درنگ کن درود من به یاد باش
چون برسی به لاله ها و خوشه ها
بوسه بزن به زیر پا
به سوی یار می روی
دو دست من برای تو
ببر به دشت پهن بی صدا
به سر بکش درخت ها
به یاد خاطرات خوش
و سر بکش هوای پاک
دو پای من برای تو
به یاد آن دویدنای بی امان
میان مرز گندمای سبز
چنان بدو که پای تاولی زند
چو دست برزگر
تمام هستی ام دلی شکسته باشدی
ز ناله های ناخوشی
لبان من چه خشک شد
هوای آب کرده است
به یاد آن زمان به فصل گرم
چه سخت بود تشنگی به راه آب شور
چو می رسی ولایتم
رسان درود من
به آب شور پرخطر
دراز می کشیدمی
به زیر آفتاب روی ریگ ساحلش
درود من به جای دور
به آبشارهای آرپناه
به گیسوان شیری اش
به دره های مارپیچ آن
زبان من برای تو
به لاله های بَنگِلا درود می رسان!
بگویدش بهارها که باز می کنی دهان
مگوی راز ما به هر کسی
تو شاد باش و دیر زی !
تو پاک باش و سیر زی !