Silo (سیلو) سریالی درام، آخرالزمانی محصول شبکه اپل تیوی پلاس است که از تاریخ ۵ می تا ۳۰ ژوئن ۲۰۲۳ در ده قسمت از این شبکه منتشر شده است. این سریال توسط “گراهام یوست” و براساس مجموعه رمانهای Wool اثر “هیو هاوی” ساخته شده است. داستان سریال در آیندهای نامعلوم درون یک سیلوی زیرزمینی غول پیکر متشکل از ۱۴۴ طبقه در جریان است، شخصیت اصلی ربکا فرگوسن است که در بخش مهندسی سیلو فعالیت میکند اما بعد از اتفاقاتی درگیر رمز و رازهای سیلو میشود. این سریال یکی از اسرارآمیزترین سریالهای منتشر شده چند سال اخیر محسوب میشود. در ادامه در دو بخش سریال را بررسی کردهایم، در بخش بدون اسپویل به بررسی کلی سریال و در بخش همراه با اسپویل به پاسخ به سوالات مهم داستانی پرداختیم.
بررسی سریال Silo (بدون اسپویل)
دنیایی را در نظر بگیرید که انسانها درون یک شهر زیرزمینی خاص به نام سیلو زندگی میکنند. هیچ کس نمیداند سیلو توسط چه کسی و یا به چه دلیلی ساخته شده، یا دقیقا چه اتفاقی افتاد که انسانها وارد سیلو شدهاند. اما این مکان تنها سرپناه بشر از دنیای مرگبار روی زمین است. سیلو دارای طبقات مختلفی است که افرادی با مهارتهای خاص را در خود جای داده است. (مانند طبقات اجتماعی خودمان) در حقیقت با همکاری همه طبقات است که بخشهای مختلف سیلو فعالیت درستی دارند. شاید کمی عجیب به نظر برسد اما در سیلو صحبت از گذشته، ابزارهای گذشته و یا حتی استفاده از این نوع وسایل یا اختراع آنها جهت پیشرفت ممنوع است! سیستم سیلو طوری طراحی شده که انسانها را در بیخبری کامل نسبت به دنیای بیرون و آنچه باعث شده انسانها به زیر زمین بیایند، نگه میدارد. جنگل، دریا، حیوانات و در کل طبیعت به یک افسانه باور نکردنی تبدیل شده و هر گونه اطلاعات مرتبط از بین رفته است. بشر از زمان تولد تا مرگ فقط سیلو و طبقات مختلفش را به یاد دارد. (اگر خوش شانس باشد یا مهارت بیشتری داشته باشد در طبقات بالاتر زندگی میکند!) البته هنوز میتوان از برخی پنجرهها دنیای مرده و خالی از سکنه بیرون را دید… این هم فقط به این دلیل قرار گرفته که به سرمان نزند که بخواهیم از سیلو خارج شویم… اما اگر کسی واقعا خواست از سیلو خارج شود، کسی جلوی او را نخواهد گرفت!
با دیدن قسمت اول سیلو متوجه خواهید شد که این یک سریال خوش ساخت و متفاوت است که ارزش دنبال کردن دارد. سریال از همان دقایق ابتدایی سوالات زیادی را برای بینندگان ایجاد میکند و باعث میشود کنجکاوانه داستانش را دنبال کنید. در حقیقت سریال فراتر از داستان یک یا چند کاراکتر اصلی و اتفاقات پیرامون آنها بلکه در مورد یک سیلوی عجیب است! سیلویی که هوییت، تاریخچه و مکتب و از همه مهمتر رمز و رازهای خاص خودش را دارد. سیلویی که هزاران نفر را در خود جا داده و حیاتش به فعالیت درست و شبانهروزی تک تک انسانهای درونش مرتبط است. دقیقا چه بلایی سر زمین آمده که مردم برای زنده ماندن به داخل این تونلهای زیرزمینی پیچیده پناه آوردند؟ آیا واقعا حیات در خارج از این سیلوها به کل از بین رفته؟ واقعا هوای بیرون از سیلوها سمی و کشنده است؟! آیا داستان پشت پردهی خاصی در جریان است و انسانهای درون سیلو موشهای آزمایشگاهی گروهی از انسانهای خارج از سیلو هستند؟! و دهها سوال که در حین دیدن این سریال در ذهنتان شکل میگیرد. هدف دیدن یک اثر علمی تخیلی نیز همین است که در حین دیدنش (یا خواندنش) بارها غافلگیر شویم و سوالات بیشمار درست و غلطی در مورد آن در ذهنمان ایجاد شود!
سریال در ابتدا داستان کلانتر هلستون بکر (دیوید اویلوو) و همسرش، آلیسون (راشیدا جونز) را روایت میکند. زوجی صمیمی که درگیر اسرار خاص سیلو میشوند. این خود یک شروع پرقدرت است، به جای اینکه به یکباره به سراغ شخصیت اصلی داستان بروند در ابتدا به معرفی ویژگیهای منحصر به فرد سیلو، قوانین و سیستم طبقاتی و… دست زدهاند. (به شکل غیرمستقیم) اگر سریال به یکباره وارد داستان شخصیت اصلی میشد اتفاقات آنقدر برایمان پراهمیت نمیشد. ابتدا سازندگان پایههای داستانی خود را مستحکم کرده و بعد به معرفی شخصیت اصلی داستان یعنی جولیت نیکولز (ربکا فرگوسن) دست زدند. قسمتهای ابتدایی برای یک سریال بسیار مهم است و سریال Silo در این زمینه با دل و جرات عمل کرده و از مهمترین دلایل موفقیت سریال نیز همین شروع جذاب محسوب میشود.
اما مهمتر از یک شروع قدرتمند توانایی درگیر کردن مخاطب است. سریال سیلو چندین و چند بار شما را به بازی میگیرد. در جایی که فکر میکنید جواب سوالتان را گرفتید، جوابتان را زیرسوال میبرد. در جایی که فکر میکنید معمایی را حل کردهاید باز معمای دیگری را مطرح میکند. البته همه اینها به شرطی است که فقط داستان سریال را دنبال کنید. اگر کتابها را خوانده باشید و داستان را از قبل بدانید چنین حسی را در حین دیدن سریال نخواهید داشت. چراکه بسیاری از اسرار داستان را از قبل میدانید پس نمیتوانید آنچنان از دیدن سریال لذت ببرید. شرط لذت بردن از چنین داستانی بیخبری از اطلاعات درست است! پس اگر همه چیز داستان را بدانید بسیاری از پیچشهای داستانی بیمعنی میشود. اما به شخصه چون فقط سریال را دنبال کردم از اسرار سیلو و کشف آنها لذت بردم.
از دیگر نکات مثبت سریال میتوان به بازیگری قدرتمند، داستان پر جزئیات، شخصیتپردازی درست با استفاده از فلش بکهای به موقع، دیالوگهای بامعنی، اتفاقات غافلگیرکننده، عکس العملهای مناسب کاراکترها نسبت به اتفاقات مختلف، فیلم برداری جذاب و جلوههای ویژه و طراحی صحنه قابل قبول و زیبا اشاره کرد.
بررسی سریال Silo (نگاه دیگر)
(وحید یعقوبی)
در قسمتهای نخست سازندگان شما را به آرامی با این آرمان شهر سیلویی آشنا میکنند تا بتوانید محیطی که داستان در آن اتفاق میافتد را به خوبی شناخته و درک کنید. اگرچه از همان ابتدا امیدوار بودم که جواب تمام معماهای داستان به یک سیستم با افراد فاسد که همه چبر و همه کس را کنترل میکنند ختم نشود. اما به هر حال هرچقدر هم که این موضوع کلیشهای باشد باز هم لازمهی یک داستان مهیج شخصیتها و گروههای شرور بوده و بدون آنها داستان ناقص خواهد بود. انصافا باید اعتراض کرد که سازندگان سریال فضاسازی خوبی برای افزایش هیجان سریال انجام دادهاند، آنها با کمک گرفتن به موقع از جلوههای ویژه، فضای سیلو و بخشهای مختلف آن را متناسب با داستان به زیبایی به تصویر کشیدهاند و از این لحاظ بسیار حرفهای عمل کردهاند.
سریال در کنار سر و شکل دادن به داستانش به خوبی شخصیتهای مختلف داستان را به ما معرفی میکند و این یعنی با یک فیلمنامه قوی حداقل در فصل اول رو به رو هستیم. نکته حائز اهمیت این است به نظر میرسد شخصیت اصلی این داستان جولیت نیکولز به مردها شباهت دارد و با مرد بودن این شخصیت، جذابیت سریال و داستان به شدت بیشتر میشد. اما این تغییر جنسبت هماهنگی بیشتری با شخصیت داستان نیز داشت! یک مکانیک خبره که کلانتر سیلو میشود، بیشتر به یک شخصیت مرد میآید تا زن! (هرچند این شخصیت حتی در کتاب هم یک زن است)
سریال سیلو به همین راحتی بیخیال رمز و رازهای پنهان داستانش نمیشود، برعکس با تماشای هر اپیزود به شمار آنها اضافه میکند. در واقع سوالاتی که در ذهن مخاطب ایجاد میشود پس از تماشای قسمت پایانی بسیار بیشتر از قسمت نخست میباشد. این مسئله نه تنها یک ایراد محسوب نمیشود بلکه از بسیاری از جهات یک ویژگی بسیار مثبت است زیرا نشان میدهد که سازندگان سریال این قابلیت را دارند که در حین سرگرم کردن مخاطب او را مداوم به چالش بکشند. اما اگر پشت این معماها یک پس زمینه درست و قابل درک وجود نداشته باشد. آنجاست که تمام این ریزه کاریهای دقیق بیارزش و خنثی میشود و ارزش سریال به کلی از بین میرود!
همانطور که میدانید مهمترین موضوع در سریالهای آخرالزمانی بقا میباشد و داستان اصلی حول محور این مسئله شکل میگیرد. در سریال Silo نوع جدید و منحصربه فردی از آخرالزمان را مشاهده میکنیم که همه چیز بسیار حساب شده و منطقی کنار هم قرار گرفته است. در این سریال اگر چه ظاهرا با یک سیلو طرف هستیم اما به راحتی میتوانیم آن را با جامعه خودمان تطابق دهیم. تمام شخصیتها، مکانها و گروههایی که در این سیلو میبینیم به نوعی الهام گرفته شده از افراد و تشکلهای واقعی هستند. چیزی که باعث شده رفتار و تصمیمات شخصیتهای داستان برای ما منطقی و قابل لمس باشد و تا حدودی از مشکلات موجود در داستان بکاهد. آنچه که مسلم است، سریال سیلو شروع بسیار خوبی داشته و این مسئله توقع مخاطبان را به شدت بالا برده است. پس در نتیجه سازندگان سریال کار بسیار دشواری برای حفظ این روند مثبت خواهند داشت. پس باید امیدوار باشیم که سازندگان سریال همانطور که همه چیز را برای یک شروع قوی و مخاطب پسند برنامه ریزی کردهاند برای ادامه دادن آن و مهمتر پایان داستانشان نیز به همین اندازه برنامهریزی و فکر کرده باشند. (هرچند پایان داستان در کتابها مشخص میباشد.)
اگر بخواهیم درباره گروه بازیگری سریال صحبت کنیم باید بگوییم ترکیبی از چهرههای آشنا و گمنام در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند و به صورت کلی عملکرد قابل قبولی داشتهاند. اگرچه برخی موارد دوست داشتیم انتخابهای بهتری برای شخصیتهای مختلف انجام میشد. با اینکه مرد بودن نقش اصلی این داستان باعث افزایش جذابیت صحنههای اکشن و زد و خوردهای داستان میشد اما نباید از بازی بسیار خوب و عمیق ربکا فرگوسن در نقش جولیت چشم پوشی کنیم، در حقیقت تلاشهای او برای این نقش بسیار ستودنی است. او کاملا خودش را وقف این نقش کرده و به خوبی در کاراکترش فرو رفته و نقش آفرینی او برای شما طبیعی و جذاب به نظر میرسد. (با اینکه استایل صورتش همخوانی زیادی با ویژگیهای این کاراکتر ندارد) دقیقا برعکس فرگوسن اجرای تیم رابینز در این سریال بسیار کم فروغ میباشد، گویی رابینز را به زور جلوی دوربین آوردهاند! در نقش آفرینی او هیچ پویایی و نشاطی دیده نمیشود…
همه سیستم سیلو به شکلی طراحی شده که تمام فکر و انگیزه مردم را به همین دنیای درونی محدود کند. پس انسانهایی که دردسر کمتری ایجاد میکنند بهتر است فرزند آوری داشته باشند! تا کنترل جمعیت درون سیلو راحتتر باشد. (افراد مطیع این سیستم ادامه حیات داشته باشند!) پس کسانی که بخواهند بیش از حد نسبت به بیرون از سیلو کنجاوی کنند (خود یا خانوادهشان) از فرزند آوری محروم میشوند. (بدون اینکه خود بدانند)
بسیاری از ابزارها، عکسها و فیلمهای قدیمی یا حتی اختراع بسیاری از وسایل ممنوع است. دقیقا چرا؟ ابزارهای قدیمی یادآور زندگی پیشرفته و آزاد روی زمین است. این چیزها انسانهای درون سیلو را تحریک میکند که به بیرون از سیلوها بروند. (سیلو به انسانها برای بقا احتیاج دارد اگر هرج و مرج شود سیلوها از بین میروند و حتی ممکن است زندگی بشر منقرض شود) (مثلا عکس و تصاویری که آلیسون دید او را به شدت دگرگون کرد و به کام مرگ کشاند) اختراع ابزارهای جدید باعث میشود انسانها بیشتر و بیشتر به علم گذشته (که بسیار پیشرفتهتر از علم حالشان است) نزدیک شوند و بیشتر بخواهند از سیستم کنترلی فعلی خود را دور کنند. پس حتی یک بزرگ نمای ساده که توسط مادر جولیت ساخته میشود نیز توسط مامورین قضایی تخریب میشود. در حالی که به ظاهر این وسیله شاید هیچ ضرری برای سیستم نداشته باشد اما یک پیشرفت کوچک، پیشرفتهای بزرگ دیگری به همراه دارد و در نهایت باعث میشود اسراری که نباید برملا شود به شکل عمومی پخش شود.
هوای بیرون سیلو سمی و کشنده است؟! اگر بگوییم کشنده نیست درست سریال را ندیدهایم! حتما بخشی از هوای اطراف سیلو باعث مرگ میشود اما دقیقا چه محدودهای کشنده است؟ آیا تمام سطح زمین یا فقط بخشی از آن؟ اینها سوالاتی است که باید در فصل بعدی به دنبال پاسخ آنها باشیم. به نظر میرسد مسئولان قضایی به خاطر اینکه نمایش پاکسازی دوربینهای بیرون سیلو برای عموم مردم دلچسب و عبرت آموز باشد کمی دستکاری در لباس و البته نمایش منظره بیرون سیلو انجام میدهند. وقتی افراد در ابتدا از سیلو خارج میشوند همه چیز را سرسبز و زیبا میبینند. به خاطر همین و برای اینکه مردمِ درون سیلو بهتر این منظره را ببینید (زیبایی دروغین دنیای بیرون را) افراد دوربین را تمیز میکنند تا مردم متوجه شوند بیرون قابل سکونت است! اما حقیقت چیز دیگریست! هوا سمی است و به خاطر دستکاری که در چسبهای روی پیراهن افراد انجام میشود کمی جلوتر آنها روی زمین میافتند و کشته میشوند. این مرگ دقیقا باید جلوی چشم مردم (دوربین) انجام شود تا نمایش به نوعی کامل شود، تا افراد درون سیلو حتی فکر بیرون رفتن را از سر خود بیرون کنند! (همانطور که گفته شد بدون مردم، سیلو از بین میرود) اما برای جولیت چسبهای حرارتی درستِ بخش مهندسی جایگزین چسبهای خراب شده، پس او متوجه میشود این سرسبزی دروغین است و او که کلاهش را برنمیدارد زنده به سمت بلندی حرکت میکند. (به عنوان احترام نشان کلانتر را نیز روی جسدش میگذارد)
وقتی فاصله جولیت با سیلو زیاد میشود او دید واقعی نسبت به محیط پیدا میکند. (شاید از طریق کلاه آن مناظر سرسبز به چشمانش مخابره میشد) در حقیقت بیرون سیلو کاملا ویران و آخر الزمانی است! و البته سیلوهای دیگری نیز نشان داده میشود. (داستان فصل دوم حتما بیشتر در مورد این سیلوها صحبت میکند) در اینجا جنازه کلانتر هلستون بکر و همسرش را هم میبینیم. (چسب دستان همسرش خراب بود و خود کلانتر نیز کلاهش را برمیدارد، بله آنها واقعا مردهاند)
پس داستان راهروهای زیرزمینی و دریچه زیرآب چیست؟ به نظر اینها راهی برای ارتباط سیلوها با هم بوده است! اما دقیقا چه شده که این راهها مسدود شده و سیلوها مستقل اداره میشوند، جواب این سوال فعلا مشخص نیست و باید منتظر فصل بعدی بمانیم. (اصلا واقعا سیلوها مستقل اداره میشوند؟!) دریچه زیر آب نیز یکی دیگر از اسرار سریال است که فعلا زیاد در موردش نمیدانیم.
چرا گروهی نمیخواهند انسانها بیرون سیلوها زندگی کنند؟! این فقط یک حدس است، اما به نظر میرسد یک سیستم اصلی (پشت پرده) در حال کنترل تمام سیلوهاست و زندگی مردم درون سیلوها برای این افراد منافعی به همراه دارد. شاید حتی افراد بخش قضایی نیز از این موضوع مطلع نباشند (یا شاید افراد بسیار محدودی در هر سوله از این موضوع باخبر هستند.) شاید حتی خود این افراد پشت پرده هم به درستی نمیدانند روی زمین چه خبر است و از اینکه بخواهند متوجه یک سری اسرار شوند ترس دارند. با توجه به دسته کلید خاصی که برنارد هلند (تیم رابین) (شهردار جدید و رئیس بخش آی تی) در دست داشت. انگار با این کلید خاص که شماره رویش عدد سیلو محسوب میشود (هجده) میتوان با بالا دستیها مشورت کرد. (فقط در مواقع اضطراری باید از این کلیدها استفاده شود) وقتی برنارد دید که جولیت نمرده (چسبهای روی دستش عوض شده!) سریع وارد اتاق خاصی شد تا این موضوع را خبر دهد. (برای پاسخ این سوال باید منتظر فصل دوم بمانیم و اینها بیشتر حدس و گمان است!)
طرف بد و خوب ماجرا کیست؟ واقعا فقط با اطلاعات فعلی سریال نمیتوانیم پاسخ درستی به این سوال بدهیم. شاید شهردار و افراد بخش قضایی در حال نجات مردم هستند! شاید افشا شدن برخی حقایق باعث ایجاد شورش شده و انسانهای بیشتری را به کام مرگ میبرد. فدا کردن چند نفر انسان کنجکاو برای نجات هزاران نفر شاید درست به نظر برسد! شاید سازندگان سیلو با خود میگویند اگر مردم به بیرون بروند و حتی زنده بمانند دقیقا میخواهند با آن لباسهای مخصوص بیرون سیلوها چه کنند؟! (البته اگر کل محیط زمین سمی باشد، شاید هم نباشد!) وقتی همه چیز در این سیلوها با تلاش و سخت کوشی تمام مردم به ثمر نشسته چرا باید ریسک بیرون رفتن و از بین رفتن سیلوها را به جان بخرند؟! شاید واقعا سیلوها هستند که نسل بشر را زنده نگهداشتهاند
سریال Silo در پایان فصل اول پر از سوالات بیجواب باقی میماند. اما این ماهیت یک سریال علمی تخیلی قوی است که شما را برای ادامه دیدنش مشتاق نگهدارد. فصل اول سیلو به درستی شخصیتهایش را خلق کرد و داستان و جهان پر رمز و رازش را با جزئیات مناسب برای بینندگانش بوجود آورد. اگر به دنبال دیدن یک سریال متفاوت و درگیرکننده در ژانر درام علمی تخیلی هستید سریال Silo را از دست ندهید.