یاد او
قلبم در محاصره یادها
چکش می خورد
به دو نیم می شوم در چنبره اش
تکه تکه های من
بر کف اتاق تنهایی ام
راه می رود
به نجوا ترانه ای بر لب دارند
اهنگی می نوازدغمگنانه
از زخمی شدن شاپرک ها
از تسلیم شمشادها در باران
از کوچ بنفشه ها
پر می کشد صدایم با باد
سوزش سرماست
خراش استخوان ها دارد
چگونه شد که عشق به دار آویخته شد؟
سوسن ها که با نسیم تکلم داشتند
پنجه غمش بود این یا سیلی طوفان؟
درونم آتش بود
می سوختم از شراره های یاد او
از اتش عشق دوست
که برصفحه ای پخش می شدم
و تکه تکه
قطره قطره
در خاک فرو می رفتم