معشوقه ی شـعر هست بسیار حسود
حتی نـدهـد اجازه در وقــت نـــبــود
دلــبــســتــه ی او بـــه دگـری پــردازد
ای دل نه گریز هست از شـعر و سرود
گر وحشت و لرز هست بـــر جـان شب است
گر شور و شعف هست بـــه پایان شب است
هر روز امید است و قــشــنــگ اسـت ولـــی
تلخ است چو در سایه ی شیطان شب است
وقتی که عمیق می شوم همچون رود
آرام شــــــــوم فارغ از بـــود و نـبـود
سطحی چو کنم نگاه آیم بــه خروش
با سرعت برق سوزد ایــن شمع وجود
بر مرکب عمر هستم و سوی گذر
فواره ی شمع جان بسوزد بر سر
سوسوی وجودیم به نزدیک سحر
راهی نه دراز مانده تا وقت ظفر
عقل و هنر آن است که بشناسی خویش
پس معرفت دگــــر بـگـیـری در پیش
شرط است کـــــه آرام بـگـیـری و قرار
زان پیش کـــه فکر دیگرت کرده پریش
علی حاجی پور
درودها خدمت استاد فرهیخته و بزرگوار جناب علی حاجی پور … شاعر فرداهای روشن🌹🎼