این روزها و در بحبوحه ی ایام عید نوروز باید مراقب باشیم که هرگز ، هرگز مریض نشویم تا به درمانگاه شبانه روزی هفتکل مراجعه نکنیم!
زیرا هیچ کدام از واحدهای عملیاتی مستقر در آن به اصطلاح درمانبستر پذیرای آلام ما نخواهند بود.
این روزها با وجود مهمانان نوروزی و شیوع بیماری های شایع در تغییر فصل و حضور بیماران عشایر ، مسافران گذریِ مسیر اصفهان ، بخش محروم رغیوه آن هم به دلیل نبود امکانات درمانی و عدم پذیرش از سوی دو پزشک عمومی و آزاد در شهر و تحمیل هزینه های گزاف به ایشان ، شاهد بی برنامگی، سوءمدیریت و عدم رسیدگی صحیح از سوی همه ی واحدهای درمانبستر خواهیم بود.
از درب ورودی که می گذریم با ترافیک و پارک نادرست خودروهای همراهان بیمار در حیاط روبرو خواهیم شد.
به سالن انتظار که می رسیم انبوه بیماران با دردهای مختلف را می بینیم که در صف نوبت به انتظار نشسته اند و هر کدام زیرلب از چیزی شکایت دارند.
پزشک نصفه و نیمه ی طرحی هم کاملاً ریلکس و بی دغدغه به پستوهای درمانبستر پناه برده تا جهت اعزام یا عدم اعزام بیماری که از شدت کلیه درد عرق کرده و روی ویلچر وِلو شده است ، از همکاران اهوازی و رامهرمزی اش مشورت بگیرد.
در حالی که بیماران در کنار درب اتاق پزشک اورژانس روی نوبت بحث می کنند و یک چشمشان هم دنبال خانم دکتر است، همراهانِ بیمارانِ مهمانِ شهر به جَر و بحث آنها پوزخند می زنند!
دکتر کجاست!؟ در کیوسک پذیرش!
تقریباً بعد از سه ساعت نوبتمان شد. دست دخترم که از شدت تب و لرز و سرما روی یکی از صندلی های تهِ راهروی سالن انتظار دراز کشیده بود و دیگر نای نشستن نداشت را گرفتم و پیش پزشک طرحی بردم.
دماسنج تبِ چهل درجه را نشان می داد و باید پنی سیلین و سرم حاویِ انواع آنتی بیوتیک به او تزریق میشد.
خانم داروخانه گفت: پنی سیلین را نداریم! در شهر هم نیست! فکر کنم باید سراغ داروخانه های رامهرمز بروی!
وای!!! برای یک آمپول باید ساعت ۲ شب به رامهرمز عزیز می رفتم!
به ناچار پنی سیلین را بی خیال شدم. باید جهت کاهش تب ، سرم را در اولویت قرار می دادم.
نوبت به خان تزریقات رسید. کارورزهایی که رگِ دست دخترم را پیدا نمی کردند و دائم با توجیه، من و دخترم که چهار جای دستانش برای پیدا کردن رگ سوراخ سوراخ شده بود را دعوت به آرامش مصنوعی می کردند.
ساعت ۳ نصفه شب، دعاگویان موفق به تزریق سرم شدند و من آنجا فقط اشک های دخترم را پاک می کردم که از شدت دردِ دست فقط می گفت: برویم سرم نمیخواهم!!!
این قصه، حکایت هر روزه ی ما هفتکلی هاست که یکبار هم نشده دنبال مقصر یا مقصرین واقعی ما وَقَعْ بگردیم و به خود جرأت اعتراض به وضع اسفناک مجموعه ی درمان هفتکل را بدهیم!
به راستی قصور از کجاست؟ نگهبان درب ورودی؟ پذیرش و سیستم نوبت دهی؟ پزشک نصفه و نیمه ی طرحی؟ خانم داروخانه ؟ آقا یا خانمِ طرح اجباریِ واحد تزریقات؟؟؟
به نظر من قصور و کوتاهی در لایه های بالاتری ست؛ همان ها که بدون تخصص و تعهد صندلی ها را اِشغال کرده اند!
همان ها که در فضای مجازی جولان می دهند و برای مردم عامه و صاحب حق شاخ و شانه می کشند! ولی در فضای واقعی و به وقت عمل قادر به کنترل ترافیک حیاط درمانبستر هم نخواهند بود، چه برسد به تشخیص و مداوای بیماری که مشکل حاد قلبی عروقی و یا فشار خون دارد!!!
جناب دکتر ورناصری نماینده ی مردم ستمدیده و صبور هفتکل! جناب دمساز فرماندار مردم غریب و بی کَسِ این شهر! روی صحبتم فقط و فقط با شماست!
تنها یک کلام به ما هفتکلی ها بگویید آن هم اینکه تا کی این وضع فجیع و مورد تمسخر مهمانان نوروزی باید ادامه داشته باشد؟؟
یک بازه ی زمانی برای دوران نقاهت این درد مشخص بفرمایید!
تا کی باید هفتکل و هفتکلی برای کوچکترین بیماری به رامهرمز و اهواز گسیل داده شود!!؟
اگر وقت کردید لطفاً سری به ما در درمانبستر جنب شهدای گمنام بزنید! متشکرم…