خموشى
از پس پرده هاى کهن
چون جهانى که همواره کوچک مى شود
در گوش هایش ایستاده است
نغمه ها که پلک، پلک از او جدا مى شوند
آیا به گرد جهانى که در حفظ اوست / چرخانند
و یا به گرد بادهایى که از آسمان هاى دراز آمده اند
او همان گونه که شهرها مى سوزاند
دنیاها به پلک نغمه ها مى گشاید
بادها مى چرخند
و به دست اش مى سپارند
آنچه خواستنى ست
آنچه نایافتنى :
بیشه هاى در خواب
سوار سبز پوش رویا
و صداى ستاره بخش گرینده
او دیده است
به رویاهاى خود
که از بوسه ها و گریه ها سبز مى شوند .
شعر / بادها مى چرخند
- نویسنده : مجید فروتن