نگارنده معتقد است سلسله جبال زاگرس در صیانت قوم ماد، به عنوان یک قوم آریایی، در برابر حملات آشوریان نقش مهمی داشته است، همچنین بیان میکند که به اتکای این سلسله جبال بوده است که مزاحمتهای جدّی در سر راه اسکندر شکل میگیرد و نیز وجود رشته کوه زاگرس در مرزهای غربی فلات ایران را یکی از مهمترین عوامل مؤثر در جلوگیری از گسترش عربیّت در فلات ایران تلقی میکند، نگارنده در طول مقاله برای مدعای خود، شواهد متعددی نیز ارائه میدهد.
در گذشته ، تاثیرگزاری عارضههای جغرافیایی و نقش آنها در زندگی انسان آن روزگاران بسیار با اهمیّت بوده است. نقشی که رودها دربه وجودآمدن کشاورزی و به تبع آن تمدن بشری داشتهاند، نقشی که دریاها در جدایی انداختن میان سرزمینها و مردمان ساکن در آنها و نیز شیوه معیشت ساحلنشینان داشتهاند و نیز نقشی که کوهها در شیوه معیشت اهالیشان داشتند ، غیرقابل انکار است . و البته کوهها نقش بسیار مهم دیگری عهدهدار بودند و آن حفاظت و صیانت از ساکنان و پناهگرفتگان در آنهاست؛ رشتهکوهها چونان سدی محکم و دژی استوار، جان و مال پناهندگان به خود را صیانت میکردند.
رشتهکوههای بزرگ در کنار حفظ جان و مال مردمان نقشی پررنگ در حفظ فرهنگ و هویّت ملل و اقوام داشته اند . زیرا با ممانعت از هجومهای دیگر اقوام هویت قومیتی را حفظ می کردند .
در ایران نیز رشتهکوهها این نقش را بر عهده داشتهاند که ما در ادامه به نقش رشتهکوه زاگرس در پاسداشت هویت مردم ایران به اجمال میپردازیم.
در فلات ایران عوارض طبیعی و پدیدههای جغرافیایی متعدد و متنوعی وجود دارد.
در میان این عوارض و پدیدهها، کوهها نقش حایز اهمیتی دارند و در میان کوهها نیز، رشتهکوهی وجود دارد که به اعتقاد ما مهمترین رشتهکوه ایران است و آن زاگرس است« در سراسر غرب ایران سلسله جبال عظیم و جسیم دیوارمانندی به صورت موازی از رشتههای طاقدیسی کشیده شده که از کوههای آذربایجان در شمالغربی ایران شروع و به طرف جنوب و جنوبشرقی تا سلسله جبال مکران در بلوچستان امتداد مییابد این سلسلهجبال زاگرس و متفرّعات آنرا تشکیل میدهد». (بدیعی، ۴۹:۱۳۶۲) این سلسله جبال بزرگ و رفیع به دلیل ویژگیهای خاصی که دارد کار عبور و مرور را دچار اختلال میکند. « قلل وارتفاعات بلند سلسله جبال زاگرس دارای دامنههای پرشیب و درههای عمیق و گلوگاههای بسیار تنگ هستند. فرسایش شدید، بریدگیهای و برجستگیهای ناموزون در آنها به وجود آورده تا جایی که نه تنها قسمت عمده نواحی مرکزی جبال زاگرس عملاً قابل عبور ومرور نیست، بلکه غالب این سلسله جبال به عرض تقریبی متوسط ۲۰۰ کیلومتر روی همرفته صعبالعبور میباشند». ( فرجی و دیگران، ۱۴و۱۵: ۱۳۶۶) این دیوار سنگی مهیب، چونان سربازی وفادار از زمان حضور آریاییها در نجد ایران وظیفه پاسداشت و نگهداری از آنان و هویّت و فرهنگ آنان را برعهده داشته است. در زمان مادها، در حالیکه آشوریان که قومی سلحشور و جنگاور بودند و مرتب در حال قشونکشی به اطراف و اکناف سرزمین خود بودند به دلیل وجود همین ارتفاعات زاگرس که میان آنها و مادها حایل بود« تا پایان دوران حکومت آشور ناسیراپال دوم از قلل مرزی زاگرس نگذشته، بر نقاط دوردست داخلی آن نفوذ نمیکردند»
اگر چه حتی زمانی هم که پای آشوریان به سرزمین مادها گشوده شد، به هنگام هجوم آنها « بیشتر ساکنان، دهکدههای خویش را ترک گفته، دامها را بر قُلَل صعبالوصول کوهها سوق میدادند و دشمن علیالرسم جسارت نمیکرد، ایشان را تعاقب کند».
و البته شاید یکی از دلایل اینکه مادها در برابر آشوریان بیش از اقوام دیگر، مقاومت و نیز عصیان میکردند، وجود همین ارتفاعات صعبالعبور باشد.« اگر قول سالنامههای آشور را باور کنیم، هیچیک از اقوام تابع دولت آنان در اندازه مادها، عصیان و طغیان نکردهاند». ( گیرشمن، ۱۳۵:۱۳۸۳) باید توجه داشت که این نقش زاگرس به این دوره محدود نمیشود بلکه در دورههای بعد هم ادامه مییابد.
در اواخر دوره تمدن هخامنشی و به هنگام هجوم اسکندر، پس از آنکه اسکندر در چندین نبرد ارتش ایران را شکست داد رهسپار مرکز حکومت هخامنشی شد« مقصد بعدی او پرسپولیس بر فلات بلندی واقع بوده است و برای ورود به آنجا راه هموار و آسانی به نظرش نمیرسید. کارشناسان نظامی در اینباره اتفاقنظر دارند، که اکثر تاریخنویسان، سختیهای طاقتفرسا را که از شوش تا پرسپولیس در سر راه اسکندر بود چنانکه باید و شاید حائز اهمیّت تلّقی نکردهاند.
در همان مسیری که رشتههای جبال در نه تا ده ردیف پیدرپی با قلّههای پوشیده از برف در ارتفاع ۱۴۰۰۰ پا وجود داشت گفتهاند که گذر از این راه تا پرسپولیس به همان اندازه عبور از کوههای آلپ پرخطر و دشوار بود».(ساویل، ۷۸:۱۳۶۴) و به دلیل وجود همین مسیرهای صعبالعبور است که« اسکندر جرات نکرد از درون تنگهها پیش بتازد زیرا که در چنان صورتی پشت سر لشگرش در خطر میافتاد. آریو بَرزَن که از نبردگاه گوگمل با ۴۰ هزار سوار به این حدود شتافته بود در سمت دیگر همان تنگه باریک انتظار ورود مقدونیها را میکشید». (ساویل، ۷۹:۱۳۶۴) از همین رو « اسکندر مجبور شد همان کاری کند که ایرانیها در ترموپیل کردند و بنابراین قسمتی از قشون یونانی از کوره راهها حرکت کرده، پشت سر مدافعین را گرفت و آنها را قلع و قمع نمود؛ این یگانه مدافع مرتّب و صحیحی بود که در این زمان به عمل آمد». ( پیرنیا ، ۱۳۷۸ : ۱۱۶و۱۱۷)
این دفاع، که به قول آقای پیرنیا تنها مدافع مرتب و جدّی ایرانیان بود، در دل کوههای زاگرس بزرگ صورت تحقق به خود گرفت و اگر نبود بهری از بداقبالیها و خیانتها، آریوبرزن میتوانست جلوی اسکندر گجستک را سدّ کند و مانع از حرکت او به سوی قلب ایران شود، ولی متأسفانه چنین اتفاقی رخ نداد.و اسکندر گجستک توانست با همه مرارتها و ملالت ها از زاگرس عبور کند و تخت جمشید را فتح نماید و تمدن ایران هخامنشی که نخستین تمدن بزرگ تاریخ بود ، را نابود کند .
تهاجم بعدی که از جانب غرب ایران و از آن سویِ زاگرس صورت گرفت، هجوم اعراب بود.
اعراب پس از آنکه در سال ۶۳۴ م در جنگ قادسیه ایرانیان را شکست دادند و در سال بعد ، موفق به فتح تیسفون پایتخت ایران ساسانی شدند. چونان رودی خروشان که سرمست از فتح پایتخت ثروتمند ساسانی بود وارد نجد ایران شدند اما با اینکه به دلیل سقوط پایتخت ، که قلب تپنده هر کشوری است ، و نیز به دلیل اوضاع بسیار نابسامان کشور در اواخر عهد ساسانی و ناخرسندی مردم از دین و دولت ساسانی امید مقاومت چندانی نمی رفت ولی با این حال زاگرس بار دیگر وظیفه تاریخی خود را ایفا نمود و فراخور شرایط ، به پشتیبانی ایران و ایرانیان آمد و توانست تا حدودی سد راه اعراب شوند« به سال ۶۳۷ ارتش ایران قریب شش ماه اعراب را در برابر تنگه های زاگرس ( کوه های لرستان) متوقف ساخت . ولی با کشته شدن سردار ایرانی ، ارتش ایران رو به هزیمت نهاد.» ( ماسه ، ۱۳۸۱ : ۲۲۴) همانطور که بیان شد به دلایل فساد گسترده دستگاه حاکمه ساسانی و نارضایتی شدید مردم از آن ، که نمود بارز آن را در قیام مزدکیان می توانیم مشاهده نماییم، دولت ساسانی از هم می پاشد و مردم هم چندان از آن پشتیبانی نمی کنند و البته زاگرس نیز به تبع مردم چندان پشتیبانی از ساسانیان نمی کند.
سرانجام اعراب موفّق می شوند سراسر ایران را فتح نمایند و بیم آن بود که مردم ایران نیز مانند مردم شامات و مصر ودیگر بلاد شمال آفریقا، عرب شوند؛ اما این اتفاق نیفتاد، و شاید ایران تنها کشوری باشد که مستقیماً به دست اعراب فتح شد ولی عرب نشد.
براستی چه دلیل و یا دلایلی برای این مساله بسیار حیاتی وجود داشته است ؟
نگارنده بر آن است که یکی از- دقت شود یکی از- دلایلی که برای این امر- یعنی عرب نشدن ایرانیان- وجود داشت وجود رشته کوه عزیز زاگرس بود که بین نجدایران و اعراب جدایی میانداخت، درحالیکه دیگر ممالک، مثل ملتهای شمال آفریقا- البته در کنار سایر مسایل- از داشتن چنین عارضه عظیم جغرافیایی محروم بودند.حتی در مورد خود ایران نیز وضع چنین است یعنی با وجود اینکه شهر تیسفون صدها سال پایتخت شاهان ایرانی و مرکز ثقل فرهنگ و هنر و سیاست ایران بوده است اما به دلیل اینکه این شهر برون از فلات ایران برپا شده بود و رایت حمایت زاگرس بر سر آن سایه نیفکنده بود، به سادگی در عربیّت ذوب شده و عرب میشود.
اما این اتفاق برای نواحی مرکزی ایران که زاگرس را پیش روی خود داشتند رخ نمیدهد؛ شاید جالب باشد که حتی این اتفاق در مورد جلگه خوزستان نیز به همان منوالی که برای تیسفون و شهرهای پیرامون آن رخ داد، به منصه ظهور میرسد یعنی به دلیل آنکه خوزستان حایلی چون زاگرس را در پیشانی خود ندارد، بلکه آن از پشت خوزستان میگذرد، همین عامل سبب میشود که این جلگه که جایگاه یکی از کهنترین تمدنهای ایرانی بلکه بشری- تمدن عیلام- است. در فرهنگ و زبان قوم فاتح، ذوب شود، و نتواند هویت تاریخی و ایرانی، خود را حفظ کند.
به هرحال اگر در تهاجمات بزرگی که به ایران شده است کمی درنگ و تامل کنیم متوجه خواهیم شد یورشهای بزرگی که از جانب غرب به سوی ایران شده است مثل تهاجم یونانیها، تنها حدود ۱۰۰ سال میتواند بپاید و یا اعراب حدود۲۰۰ سال میتوانند سیطره خود را ادامه دهند در حالیکه این مدتها- یونانیان و اعراب مسلمان- هم از لحاظ فرهنگی و هم از لحاظ نظامی قدرت زیادی دارند، ولیکن عمر چندان درازی ندارند.
اما هجومهایی که توسط زردپوستان نیمه وحشی آسیای میانه از نواحی شرقی به جانب ایران، صورت گرفت با وجود اینکه این زردپوستان، دست کم از نظر فرهنگی بسیار ضعیفتر و کم مایهتر از یونانیان و اعراب مسلمان بودند، اما موفق میشوند بیش از ۵۰۰ سال، بر ایران سیطره یابند.
نگارنده معتقد است که یکی از عواملی که زمینهساز این امر شد عدم وجود عارضه مهم طبیعی- دست کم به اهمیت زاگرس- در شرق ایران بوده است.
ما باید حمله اعراب را آخرین حمله بزرگ به ایران از جبهه غربی تلقی کنیم.
اگر چه تهاجم بزرگ دیگری از آن سوی زاگرس به ایران صورت نگرفت ولی در تهاجمات نسبتا کوچکتر نیز زاگرس از وظیفه خود در پاسداشت هویت مردم ایران کوتاهی نورزید. برای مثال پس از جنگ چالدران و شکست سنگین شاه اسماعیل در این جنگ سلطان عثمانی تبریز که پایتخت شاه اسماعیل بود را فتح می نماید « اما یک هفته بعد در ۱۳ سپتامبر به ناجار به طرف غرب راند چون علی رغم پیروزی آشکار ، نتوانست فرماندهان و افسران خود را قانع سازد تا زمستان را رد تبریز بگذرانند و اگر می خواهند تعقیب شاه را ادامه دهند وارد کوهستان های ایران شوند. در اینجا با وضعیتی مواجه می شویم که صفویان در درگیریهای آتی خود با عثمانیان از آن کمال بهره برداری را کردند ؛ یعنی کشیدگی و طول خطوط ارتباطی ، دشواریهای حمل و نقل و آب و هوای نا مساعد و سخت آناتولی و آذربایجان . آنها پس از جنگ چالدران با هوشیاری از این اوضاع و احوال بهره گرفتند و از جنگی سرنوشت ساز با عثمانیان امتناع کردند و توان و تهاجم خود را در متفرق کردنشان بکار بستند ، با این امید که فرا رسیدن زمستان آنها را مجبور به باز گشت کند» . ( رویمر ، ۱۳۸۷ : ۴۲ )به هر روی زاگرس در طول تاریخ قوم آریایی در سرزمین ایران همواره پشتیبانی قوی و قابل اعتماد برای آنان محسوب می شده است و البته اکنون نیز چنین است .
– نتیجه و سخن پایانی :
در این نوشتار ، به اختصار از نقش تاریخی رشتهکوه زاگرس در صیانت هویت ایرانی سخن به میان آمد.و البته معتقدیم این مساله محتاج به تتبّع و پژوهش گستردهتری است که انشاء ا… توسط نگارنده و یا دیگر علاقهمندان انجام گیرد.
در پایان به نکتهیی نیز باید اشاره کرد و آن اینکه، اگرچه با وجود پیشرفت علمی و تکنولوژیک بشر، از اهمیت عوارض طبیعی به عنوان عامل بازدارنده و عنصر صیانتگر هویت یک جماعت، به شدّت کاسته شده است، اما هنوز کاملاً بیاثر نشده است و این در مورد زاگرس نیز صادق است و نقش شایان توجّهی که سلسله جبال زاگرس در جنگ ایران و عراق در زمینه کُندکردن پیشروی دشمن- آنسان که در دشت مسطّح خوزستان رخ داد- قابل تامل و بررسی بیشتر است.
و این، آخرین وظیفه مهمی بوده است که این سلسله جبال پرشکوه و دوست داشتنی تا به امروز در پاسداشت فرهنگ و هویت مردم ایران بر عهده داشته است، تا در آینده این سلسله جبال چه نقش دیگری عهدهدار خواهد شد.