داستان فیلم:
فیلم کنت مونت کریستو The Count of Monte Cristo 2024 در مورد مردی جوان به نام ادموند دانتس است که هدف یک توطئه شوم قرار گرفته و در روز عروسیاش به خاطر جنایتی که مرتکب نشده، دستگیر میشود. او پس از تحمل ۱۴ سال زندان در یک جزیره، سرانجام موفق به فرار میشود. حال ادموند ثروت قابل توجهی به دست آورده و با پوشیدن لباس مبدل با عنوان کنت مونت کریستو به فرانسه باز میگردد تا انتقام خود را از سه مردی که به او خیانت کردهاند، بگیرد و…
نقد و بررسی فیلم The Count of Monte Cristo 2024
سال گذشته، در اقدامی جسورانه و در برابر پیشبینیهای ناامیدانه پس از پاندمی، توزیعکننده فرانسوی Pathé با تعهد مضاعف به تجربهی سینما روی پرده بزرگ، اقتباسی پرهزینه و فاخر از اثر الکساندر دوما، «سه تفنگدار» را ارائه داد. این فیلم دو قسمتی با بازیگران سرشناس و سکانسهای اکشن تکبرداشتی، به ویژه ایفای نقش شیطانی و دلچسب ایوا گرین، به یک اثر نمایشی سرگرمکننده تبدیل شد؛ هرچند به کتاب وفادار نبود، اما نشان داد که فرانسویها میتوانند در نمایشگری با آمریکاییها رقابت کنند.
امسال، بهعنوان ادامهای بر این موفقیت، Pathé بازگویی سهساعتهای از شاهکار دوما، «کنت مونت کریستو»، را در جشنواره فیلم کن ۲۰۲۴ ارائه داد. در حالی که فیلمهای «مگالوپلیس» و «فیوریوسا: حماسه مدمکس» در کن بیشتر مورد توجه بودند، «کنت» با هیاهوی کمتری به نمایش درآمد، اما به عنوان یک پیروزی حقیقی احساس شد: یک ماجرای جذاب و تأثیرگذار که بر پایهی متنی قوی بنا شده بود. در مقایسه با اقتباسهای قبلی (از جمله مینیسریال طولانیمدتی با بازی ژرار دوپاردیو)، این نسخه با ریتمی تند و بازیهای هیجانانگیز از بازیگرانی با استعدادهای فوقالعاده، بهویژه پیر نینی در نقش اصلی، جلوهای تازه یافته است.
فیلم با سبک و سیاق حماسههای هالیوودی دوران طلایی ساخته شده و در زمانهای که کشمکشهای داخلی و انتقامهای سیاسی رواج دارند، دوباره به نظر مرتبط میآید و نشان میدهد که تمرکز بر انتقام، به ضرر همه طرفین تمام میشود. اگر دستاورد کارگردانان مشترک، ماتیو دلاپورته و الکساندر دولاپاتلییر، چند دهه پیش به زبان انگلیسی منتشر میشد، به راحتی برای اسکار بهترین فیلم رقابت میکرد. در حالی که تقریباً هر کودک فرانسوی این داستان را میشناسد، مخاطبان آمریکایی میتوانند آن را به عنوان «رستگاری در شاوشنک» دوران خودشان تلقی کنند. دوما قهرمانش را در طول داستان به چالشهای سختی میکشاند و تمام مسیر را به تراژدی نزدیک میکند.
همانطور که اورسن ولز خردمندانه اشاره کرد، «اگر پایان خوش میخواهید، بستگی دارد که داستان را کجا متوقف کنید.» در «کنت مونت کریستو»، دوما انتظارات خوانندگان را تغییر میدهد و به جای پایانی خوش، شروعی خوش را به آنها هدیه میدهد. قهرمانش، ادموند دانته، به زودی به مقام کاپیتانی ارتقا خواهد یافت و راه برای ازدواج با محبوبش مرسدس (آنا دموستیه) هموار میشود. در ده تا پانزده دقیقه اول، ملوان جوان گویی بر روی حبابهای شامپاین شناور است: سرشار از عشق، با پدر و بهترین دوستش، فرناند دو مونسر (باستین بویون) دوباره دیدار میکند. اما قبل از آنکه بتوانند «بله» بگویند، دانته به توطئه با ناپلئون متهم شده و دستگیر و به زندانی در جزیره فرستاده میشود.
در طول چهارده سال آینده – تقریباً یک ساعت از زمان فیلم – این ملوان جذاب در دخمههای شاتو دیف تحلیل میرود (در یک ترفند بصری هوشمندانه، بدن لاغر و استخوانی زندانی شماره ۳۴ نشان داده میشود، سپس دوربین از دیوارهای نمناک سلول بالا میرود و به چهرهی ژولیدهی ستارهی فیلم میرسد که بیشتر برای نقش طراح جوان و تمیز در «ایو سن لوران» شناخته میشود). اگر داستان دوما در همان ابتدای ازدواج به پایان میرسید، میتوانستیم به خوشبختی پایان بپذیریم. اما آنچه با بهترین اوقات آغاز میشود، به سرعت به بدترین اوقات تبدیل میگردد؛ زیرا هزار صفحه از رمان عاشقانه کلاسیک دوما حول محور تمایل شدید شخصیت برای انتقام بازسازی میشود.
نقد و بررسی داستان فیلم کنت مونت کریستو The Count of Monte Cristo 2024
در این جستجو، دانته میتوانست نمونهای اولیه برای ابرقهرمانان عامهپسند مثل بتمن و زنبور سبز باشد، که از ثروت خود برای مقابله با شروران استفاده میکنند و عمارتهایشان را به مقرهایی پیشرفته برای فعالیتهای انتقامجویانه تبدیل میکنند. در حین اسارت، دانته با آببه فاریا (پیرفرانچسکو فاویو) آشنا میشود، که به او چندین زبان آموزش میدهد و مکان گنجی را که برای یک سلطان کافی است با او در میان میگذارد. به محض فرار، دانته به سمت مخفیگاه میرود و با استفاده از آن ثروت، خود را به یکی از ثروتمندترین مردان جهان تبدیل میکند. باز هم، اگر داستان در اینجا متوقف میشد، میتوانستیم خوشبختی را نتیجه بگیریم.
اما افسوس، پس از بازگشت، دانته متوجه میشود که مرسدس با دوست سابقش مونسر ازدواج کرده، رقیبش دانگلر (پاتریک میل) شغل او را به دست آورده و پدرش نیز فوت کرده است؛ بنابراین نیت خود را تغییر میدهد. یکی از تصورات خیالی داستان این است که دانته استاد تغییر هویت میشود و حتی برای مرسدس و دشمنانش قابل شناسایی نیست. با توجه به سختیهایی که دیده است، مخاطبان همهگونه دلیل دارند تا از دانته برای نابود کردن سه مردی که او را دو رو زدند حمایت کنند: مونسر، دانگلر و ویلفورت (لوران لافیت)، دادستانی که او را برای حفاظت از خود به زندان فرستاد. با این حال، دوما هیچ توهمی در مورد قدرت مخرب کینه ندارد و فیلم نیز به درستی بر این درس اساسی تمرکز میکند.
با قسم خوردن به انتقام، دانته آنچه را از عشق میشناخت خفه میکند و تقریباً شاگردانش، هایده و آندره، را محکوم میکند تا قلبهای خود را انکار کرده و در نفرت او شریک شوند. هایده، با بازی جذاب آناماریا وارتولومی («حادثه»)، شخصیتی چالشبرانگیز به نظر میرسد؛ او یک برده یتیم است که دانته برای اجرای طرح انتقام از مونسر، که پدرش را کشته است، میخرد. این نکته در اینجا به راحتی اصلاح شده، چرا که هایده به عنوان یک همدست داوطلب در نقشهی پیچیده انتقام به تصویر کشیده میشود.
همینطور شاگرد اخمو کنت (بازیگر تازهکار ژولین دو سن ژان، که شباهتی به آلن دلون جوان دارد)، که خود را آندره کاوالکانتی مینامد اما در واقع پسر نامشروع دادستان فاسدی است که در راه جاهطلبی به مقام قضاوت، دانته را فریب داد. مرسدس و فرناند همچنین پسری به نام آلبر (واسیلی اشنایدر) دارند که تقریباً همسن آندره است و بهعنوان تحقیر دیگری به عشق از دست رفتهی دانته به حساب میآید.
تقریباً شاعرانه است که این دو جوان نمایانگر مسیرهای متفاوتی هستند که زندگی کنت ممکن بود طی کند: آلبر، که هایده قصد دارد اغوا کرده و رهایش کند، نمادی از عشق است، در حالی که آندره انگار تجسم نفرت است – دوگانگی که اقتباس مدرن و هیجانانگیز دلاپورته و دلاپاتلییر را پیش میبرد. اگرچه این دو کارگردان با نمایش و زرق و برق راحت هستند، اما از نمایشهای خودنمایانهای که مارتین بوربون را در «سه تفنگدار» به لغزش انداخت، اجتناب میکنند و بر تم انتقام متمرکز میمانند. فیلم در سه ساعت محتوای زیادی را پوشش میدهد و تنها چند نکتهی کوچک (مثل سرنوشت ناوگان دانگلر) توضیح داده نشده باقی میمانند. برای بقیه، فیلم با موسیقی پرجنب و جوش ژروم رباتیه پیش میرود که نینی را به مقامی که نقش نیاز دارد ارتقا میدهد.
در شاتو دیف، پس از به اشتراک گذاشتن محل گنج با دانته، آببه فاریا به کنت آینده میگوید: «باقی داستان توست – مردی که جهان را در دستان خود نگه میدارد.» این سخنان پاداشی برای دانته نیستند، بلکه آزمایشیاند و او بقیه فیلم را نیاز دارد تا متوجه شود که اگر جهان را که به او خیانت کرده نابود کند، خودش را نیز نابود خواهد کرد.