فیلم اوپنهایمر، فیلمی از کریستوفر نولان، به یک نوع سنگ محک رزومه او در مقایسه با فیلم های قبلی اوست ، ضمن آنکه این فیلم شباهت هایی با دیگر فیلم های او دارد و می توان آن را با فیلم باد بر می خیزد اثر میازاکی هایائو نیز مقایسه کرد. هر دو فیلم به بررسی زندگی نابغه ها و جادوگران فنی و مهندسی می پردازند که علم و مهندسی برای آنها عملاً شبیه تمرین هنری است.علاوه برآن هرکدام ازین فیلمها به بررسی آسیب ها و ویرانی هایی که شخصیت های اصلی فیلم با کار خود بر دنیای واقعی دارند پرداخته است.
نولان از تکنیک داستان سرایی غیرخطی که به نوعی امضای هنری خود اوست در اوپنهایمر استفاده می کند، که به بطور ویژه برای تعریف داستان زندگی شخصیت اصلی فیلم (جی رابرت اوپنهایمر، فیزیکدان نظری) که توسط کیلیان مورفی بازی میشود، خوب عمل می کند. فیلم به جای دنبال کردن یک روایت بیوگرافی معمولی، حول دو رویداد مهم در زندگی اوپنهایمر می چرخد: ایجاد بمب اتمی به عنوان بخشی از پروژه منهتن در طول جنگ جهانی دوم و جلسات امنیتی او در دهه ۱۹۵۰، جایی که او به طور علنی اشاعه سلاح هسته ای را انکار میکند.
در سرتاسر فیلم، اوپنهایمر بین صحنههای رنگی و سیاه و سفید جابهجا میشود و در طول مسیر به کارهای تئوریک اولیه قهرمان فیلم و کاربرد عملی آن تئوری علمی نگاه میکند. همچنین درگیری های ذهنی او با سیاست های چپ و کمونیستی در دوران جوانی اش را به تصویر میکشد، افکاری که در نهایت پس از جنگ مجددا به سراغش می آیند.
نولان بهخاطر فیلمسازی در مقیاس بزرگش شناخته میشود که اغلب اینگونه فیلم سازی او بر شخصیتهای درون فیلم های او نیز سایه میافکند. با این حال، اوپنهایمر علی رغم برخورداری از کارگردانی در مقیاس بزرگ ، جنبه دیگر بزرگی فیلم را از روان شخصیت اصلی داستان الهام میگیرد. علیرغم گردآوری گروه بازیگران برجسته ای که بسیاری از آنها حضور کوتاهی در فیلم دارند، فیلم به وضوح نشان می دهد که اوپنهایمر شخصیت اصلی داستان است که دیگران حول او می چرخند. همانطور که فیزیکدان همکار ارنست لارنس (با بازی جاش هارتنت) به او می گوید: “تو فقط خود بزرگ بین نیستی ، چون در واقع درست فکر میکنی و فرد مهمی هستی!”
با این وجود، نولان از افتادن در دام این که اوپنهایمر را بزرگتر از زندگی به تصویر بکشد، دوری میکند و از جنبههای متعارف یک فیلم زندگینامهای بزرگ مرد دوری میکند. این فیلم همواره غرور اوپنهایمر را بهعنوان بزرگترین عیب او برجسته میکند، که منجر به اشتباهات تاکتیکی در جهتیابی در چشمانداز سیاسی جنگ جهانی دوم میشود، جایی که ایالات متحده علیرغم تضادهای ایدئولوژیک با کمونیسم برای مدت کوتاهی با اتحاد جماهیر شوروی همسو شد.
وابستگیهای نظامی ناخواسته اوپنهایمر حس آسیبناپذیری سیاسی او را تشدید میکنند و درحالی که کنترل پروژه منهتن به او واگذار شده است و این خود بسیار مورد بزرگی است ، این مرد گهگاه درخواستهای جسورانهای از پرسنل نظامی برای دسترسی به منابع امنیتی دارد. اما نولان همیشه در یادآوریهایی ظریف به این موضوع اشاره میکند که پنتاگون در این گونه موارد حرف آخر را میزند و زور با اوست.برای مثال زمانی که اوپنهایمر خود را درگیر تله ای میبیند که توسط رقیب سازماندهی شده است، لوئیس استراوس رئیس کمیسیون انرژی اتمی (با بازی رابرت داونی جونیور، که بهترین بازی او در بیش از یک دهه اخیر محسوب میشود)، که اصلی ترین حامی اوست با سهولت بیمارگونه ای اوپنهایمر را تحت فشار میگذارد.
اوپنهایمر بینندگان را کاملاً تحت فشار شدید عجله پروژه منهتن برای پایان دادن به جنگ و همچنین مبارزات شخصی قهرمان داستان در خلال پاکسازیهای Red Scare و McCarthyite (از اتفاقات جنگ جهانی دوم)پس از جنگ قرار میدهد. در حالی که نولان دقیقاً انفجار بمب آزمایشی را در نیومکزیکو را به بیننده نشان میدهد،عمداً از نمایش بمباران های هیروشیما و ناکازاکی اجتناب می کند. این یک انتخاب اخلاقی توسط کارگردان است، که میخواهد ترس شخصی اوپنهایمر از اثرات قبل و بعد از بمب اتم و تعهد اوپنهایمر به اصل عدم اشاعه سلاح های هسته ای را به تصویر بکشد.(درحالیکه ممکن است این نظر اصلی اوپنهایمر نبوده باشد ، باید به این نکته توجه کرد که این تنها نظر کارگردان در این زمینه است.) نولان با پرهیز از تبدیل قتل عام مردم به وسیله ای برای نمایش جلوه های سینمایی ، تمرکز خود را بر پرسش های عمیق فلسفی و اخلاقی ناشی از وجود بمب و تأثیر ماندگار آن بر سیاست بین الملل حفظ می کند.
اوپنهایمر همچنین جدیدترین فیلم نولان است که با افتخار پرچم سلولوئید (یک نوع فیلم برداری در سینما) را به اهتزاز در می آورد تا با آینده ای که در آن همه چیز در سینما دیجیتالی شده است بنوعی مبارزه کرده باشد. عکاسی درخشان ۷۰ میلی متری فیلم که توسط ون هویتما ثبت شده است، زیبایی شناسی واضح نولان را با سطوح جدیدی از زیبایی بهبود می بخشد. از نور بسیار ماهرانه استفاده شده است ، سایههای عمیقی را در آزمایشگاههای تحقیقاتی و محیطهای بوروکراتیک شاهد هستیم و انزوای اوپنهایمر در طول کار و دستکاری سیاسی پیرامون دستاوردهایش همه توسط نورپردازی مجددا تاکید میشوند. نولان گهگاه قاب را گسترش میدهد و بمباران هیروشیما و ناکازاکی را حتی قبل از انجام اولین آزمایشها پیشبینی میکند، و همچنین بازتاب آسیبهای روانی آن رویدادها بر اوپنهایمر را نیز نشان میدهد. پالت رنگی که با دقت انتخاب شده، که شامل رنگهای قهوهای خاکی و زردهای رشتهای هستند، گرما و خفگی را تداعی و منعکس کننده روابط عاشقانه اوپنهایمر و مقایسه آن با ژان (فلورانس پوگ)، معشوقه دانشجوی او در دانشگاه برکلی، و همسرش کیتی (امیلی بلانت) است. و در نهایت نشاندهنده چیزی که کمبود نبود همسرش در آن نقش اصلی دارد که منجربه اعتیاد به الکل و مالیخولیا در نهایت برای او می شود.
نولان اغلب از عناصر عملی و علمی برای ابهام زدایی از سوژه های فیلمش استفاده می کند، خواه میخواهد از طریق رویاها، جادو یا بازی های غیرممکن یک یتیم میلیاردر آسیب دیده باشد. بهترین آثار او، مانند The Prestige و Interstellar، با وجود توضیحات، حس شگفتی را هنوز حفظ می کنند. اوپنهایمر نه با حفظ توضیح ناپذیری آشکار فیزیک هسته ای ، بلکه با به چالش کشیدن مفهوم عینیت علم به این فهرست می پیوندد. در حالی که تحقیقات اوپنهایمر به قوانین جهان خلقت پایبند است(علم فیزیک)، اما نشان میدهد که دستکاری در چنین قوانینی توسط انسان ها مستعد خطراتی فاجعه بار است ، که انسانها اغلب از درک پیامدهای آن ناکام هستند.
با این حال، این همچنین فیلم به شکست اوپنهایمر در کنار اقدامات غارتگرانه صاحبان قدرت برای رسیدن به قدرت اشاره میکند. در طول فیلم، در حالی که اوپنهایمر در دهه ۱۹۵۰ یک محاکمه ساختگی را تحمل می کند، دوستان و عزیزانش می پرسند که چرا او به جای اعتراف به شکست، خود را در معرض این سوء استفاده قرار می دهد. آشکار می شود که اعمال و تصمیمات اوپنهایمر نه تنها ناشی از آزار و اذیت بیرونی بر او، بلکه تلاش آگاهانه برای رستگاری یا جبران اقدامات گذشته اش ناشی از بمب اتم است. این جمله نشان میدهد که انتخابها و رفتارهای اوپنهایمر در طول فیلم صرفاً پاسخی به بدرفتاری با او نیست، بلکه یک تلاش شخصی برای کفاره یا اصلاح اوضاعی که خود او مسبب آن بوده است.